جواب معرکه
پای چو در راه نهاد آن پسر / پویه همی کرد و درآمد به سر
معنی: وقتی آن پسر بچه شروع به دویدن کرد با سر به زمین خورد.
آرایه ها: پا و سر: مراعات نظیر / پسر و سر: جناس / پای در راه نهادن: کنایه از راه رفتن/ به سر در آمدن: کنایه از زمین خوردن
پایش از آن پویه درآمد زِ دست / مِهر دل و مُهرۀ پشتش شکست
معنی: هنگام دویدن، پایش آسیب دید و مهره ی کمرش شکست و ناامید و دل شکسته شد.
آرایه ها: پا زدست در آمدن: کنایه از از دست دادن تعادل و زمین خوردن / پا، دست و دل: مراعات نظیر / مهر دل شکست: کنایه از از دست رفتن ذوق
شد نفسِ آن دو سه همسال او / تنگتر از حادثۀ حال او
معنی: آن دو سه کودک هم سن و سال او به خاطر حادثه ای که برای پسرک پیش آمده بود پریشان شدند و احساس ناراحتی کردند.
آرایه ها: تنگ شدن نفس: کنایه از احساس ناراحتی و ترس / حال و سال: جناس
تا نشود راز چو روز آشکار / تا نشویم از پدرش شرمسار»
معنی: تا اینکه این حادثه مانند روز بر همه آشکار نشود و ما هم پیش پدرش شرمنده نشویم.
آرایه ها: راز مانند روز: تشبیه / راز و روز: جناس / واج آرایی حرف «ر»
چون که مرا زین همه دشمن نهند / تهمت این واقعه بر من نهند»
معنی: چون که از میان این بچه ها، من را دشمن او می دانند پس بقیه به من بدگمان می شوند و من را گناهکار می دانند.
آرایه ها: مراعات نظیر: دشمن و تهمت
زی پدرش رفت و خبردار کرد / تا پدرش چارۀ آن کار کرد
معنی: به سوی پدر کودک آسیب دیده رفت و او را از ماجرا آگاه کرد تا پدرش چاره ای برای آن کار بیندیشد
آرایه ها: تکرار حرف «ر»: واج آرایی
هر که در او جوهر دانایی است / بر همه چیزش توانایی است
معنی: هر کسی که در وجودش آگاهی و هوشیاری و فهم درست باشد توانایی انجام هر کاری را دارد.
آرایه ها: در، بر و هر: جناس
دشمنِ دانا که غم جان بود / بهتر از آن دوست که نادان بود
معنی: دشمن دانایی که باعث اندوه و ناراحتی انسان باشد، از دوست نادان بهتر است.
آرایه ها: دشمن و دوست : تضاد / دانا و نادان: تضاد / این بیت یک ضرب المثل است. / واج آرایی حرف « ن » در بیت.